گذر عمر



پسرا هر دو آنفولانزا گرفتن و با اینکه سخت بود بالاخره گذشت ولی دو هفته بعدش شازده گوش درد شد خیلی وحشتناک و تا الان در این یک هفته سه مرتبه دکتر رفته. مطب دکترا هم واقعا شلوغه و با زور ماسک و روسری مثلا سعی میکردم حداقل ویروس جدید نگیره. دیروز که شازده موند خونه مامان و منم از اداره رفتم اونجا و تا بخوام وقت دکتر بگیرم و بریم دکتر و داروها رو بگیریم شد ۱۰ شب برگشتیم خونه خود بچه واقعا خسته شده بود منم که یکراست رفتم دوش گرفتم و تصمیم گرفتم فرداش رو بمونم خونه. صبح فسقلی رو بردم مهد و برگشتم و بعد یه صبونه اساسی دوتایی با شازده گرفتیم خوابیدم تلفن ها رو سایلنت کرده بودم که راحت باشم بیدار که شدم ساعت ۱۲ ظهر بود و واقعا خواب بهم چسبید احساس میکردم یک عمره خواب مستمر نداشتم بس که این چند وقته بچه ها همش شب بیدار شده بودن. ظهرم که رفتم دنبال فسقلی دیدم با تب داره میاد. عصر هر دو رو بردم دکترشون. و بازم تا شب اسیر دکتر و داروخانه شدیم و وقتی رسیدیم خونه احساس می کردم تو امن ترین جای دنیام. فردا هم نمیرم و می مونم پیش پسرا. اونا واجب تر از هر واجبی هستن و باید حسابی بهشون برسم که بهتر شن.

حالم این روزا خوبه. برای چیزایی که تو ذهنمه خودکشی نمی کنم برنامه های عجیب غریب نمیریزم و برای هر چیزی به اندازه خودش وقت و بها میدم.

کلاس موسیقی شازده رو عوض کردم و چقد فکرم درگیرش بود که نکنه معلم جدیدش اونطور که باید نباشه!! هر طور بود پسر ما رو جذب کرد و منم روش تدریسشونو پسندیدم. سرعت کلاس هم خیلی بالاتر از کلاس قبلیشه و به زودی میرسه به شروع پیانو که عشقشه و عشقمه

از صبح دلی دلی تست لیسینینگ میزدم که همیشه برام مرگ بود خیلی برام سخته بشینم پاش و هی ازش فرار میکنم . همین تیکه تیکه کردن تست و دلی دلی زدنش باعث شد جذبش بشم و چهار تا تست زدم خودش رکوردی بود تو لاک پشتی تست زدن لیسینینگم.


دو هفته ای میشه که تو خونه جدید مستقر شدیم. همون تیپ خونه ای که همیشه تو رویاهام مصور میشد همون محله ای که واقعا دوست داشتم اونجا زندگی کنم. یادمه نامزد که بودیم همسرم با پدرش برای شراکت صحبت میکردن که طبقه دوم خونشون رو بسازن برای ما. دقیقا تو همین محله ای که الان ساکن ایم و منم که همیشه تصویر سازیم قوی هست فکر میکردم چطوری صبحا تو بالکن خونه با سر و صدا ورزش کنم که طبقه پایینی ها اذیت نشن؟ جمعه که تو بالکن صبحانه میخوردیم همسری کش های ورزش رو تو بالکن نصب کردن و من دقیقا همون روز فورا یادم اومد. سر خیابونمون تپه ای هست که دوران نامزدی اونجا مینشستیم و چند متر جا میخواستیم واسه شروع زندگیمون حتی شده اجاره و حالا همونجا یه خونه دارم. این خونه رو دوست دارم نه اینکه آرزوم بوده چون دنجه یک طبقس نزدیکه و به شدت ارومه و از همه مهمتر شمالیه. این روزا حس میکنم حکم آبنبات رو برام بازی میکنه خیلی باهاش دلخوشم ولی مدت هاست آرزوهای من عوض شده اند. باید بیشتر مواظب شیرینی تموم شدنی این آرزوهای کهنه باشم.


شب دیر رسیدیم خونه و بی توجه به آلارم گوشی صبح گرفتم خوابیدم. فسقل رو بهونه کردم که شب دیر خوابیده و الان نمی تونه بیدار شه. تو این حال خوشم واسه بیشتر خوابیدن آقا شازده اومد بالای سرم که صبحه و پاشو بریم مهد. یک ور وجودم خواست غر بزنه که اه آسایش نداری از دست این بچه ها و اون طرف وجودم گفت هزاران هزار بار این اتفاق برای تو افتاده مثلا پارسال فلان روز و اصلن جزییات اون روز یادت نیست که چقدر خسته بودی و چقدر دلت میخواست بخوابی و وقتی نخوابیدی چه حس و حالی داشتی.

خب سال ما از ۱۸ فروردین شروع شد و همین یه مورد یکی از تصمیمات امسالمه که واسه انجام یه کار، کارای دیگه رو تعطیل نکنم. خب من در بدترین شرایط ممکن روحی ووجسمی رفتم سر امتحان در حدی که متنو می دیدیم و میخوندم ولی هیچی تو ذهنم راجع به چیزی که میبینم نمیومد. توی دونه دونه سلولهای مغزم حس خلا داشتم. نتیجه امتحانی که دوشب بیدار باشی در کل روزشم اعصاب خوردی داشته باشی بدون صبحانه و در بدترین حالت جسمی یه خانوم بری از قبل کاملا مشخصه و کاملا به دید یه تجربه بهش نگاه میکنم و از همین الان تو فکرشم که چقدر بازه بزارم برای امتحان بعدی. نه حس ناراحتی و نه حس پشیمانی ندارم و از این بعد وجودیم خوشم میاد. استارت ۹۷ که اهداف سال جدید رو نوشته بودم به همشون رسیدم فقط یک چیزی که بیشترین انرژیم رو در ۹۷ روش گذاشتم جزو اهدافم نبود و یک مورد از اهداف ۹۷ هم که گسترش لقمه بود کلا خط خورد. از اواخر فروردین ۹۷ استارت فک مهاجرت به ذهنمون خطور کرد برای بار هزارم و من شروع به اپلای به چندتا کشور تو انگلیس کردم و چندمورد مصاحبه موفق هم داشتم و یه کم همه چی برام ریلکس شد که چه راحته. بعد به این نتیجه رسیدم اگه هدفم کاناداست یکراست برای همونجا اقدام کنم. رو پروژه پذیرش تحصیلی با هزینه خودم فک کردم و نهایتا با آشنایی با شخصی که در عرض یک هفته بعد سابمیت دعوتنامه گرفت تشویق شدم که این روشو برم و فقط باید نمره زبان میاوردم. از پاییز ۹۷ شروع کردیم به زبان که شروعش مصادف با شروع پروژه استانداردهام بود و نشد موازی پیش بریم تا آخر دی ما تمام وقت رو استانداردها کار کردم که به عمرم به این سنگینی برنداشته بودم و بعدش هم موازی هم زبان هم استاندارد. دوبار معلم زبان عوض کردم و هر دو رو در حد ۳ جلسه رفتم کلا نمیدونستن آیلتس چیه و دغدغشون فقط این بود که از ما پول بگیرن اینم از خوش بختی های زندگی در شهرستان!!! تا اینکه تصمیم گرفتم از تکنولوژی استفاده کنم برای دور زدن تحریمهای در شهرستان بودنم و کورس انلاین خریدم و هر چند از کیفیت این کورس در برابر کلاس های حضوری نمیتونم اظهارنظر کنم ولی دریچه جدیدی به چشم باز کرد و ما تازه فهمیدم آیلتس چیست و چی میخواد بنابراین با شلوغی اسفند زبان ما جدی شروع شد و مصادف با تعطیلات عید که یه بخشیش ناخودآگاه از کنترل ما خارج بود ادامه پیدا کرد و با اینکه از نظر خودم آمادگی کامل داشتم بخاطر یک اشتباه در مورد روزهای قبل امتحان همه به باد رفتن نمیخواهم کسی را قضاوت کنم و من مسیول رفتار دیگران و ناجی و مصلح اونها نیستم و خدا رو شکر به این درک رسیده ام که مشکل از اونها نبوده مشکل از من بوده میتونستم نرم اونجا! هر چه بود گذشت و من فهمیدم آیلتس راحت تر از غولی بود که در ذهنم ساخته بودم و مصمم ترم با نمره بالاتر 

امسال سال بچه هاست بیشترین وقت و انرژیم برای بچه هاست. 

امسال باید روی مهارت نقاشی و دست به قلم شدن شازده کار کنم

امسال شازده طبق علایقش به کلاس موسیقی میره

امسال به بدنم از دو بعد ارزش قایل میشم هر چیزی رو نمیخورم و ورزش منظم خواهم کرد.

امسال دعوتنامه از کشور مقصد را خواهم گرفت و پروسه بعدی در خصوص ارتقای مهارت رو شروع خواهم کرد.

امسال هر روز حداقل یکساعت مفید با زبان خواهم گذراند چون زبان مورد نیازم برای زندگی آیندم است.

امسال جابجایی به خونه جدید خواهم داشت.

امسال به راحتی توانایی نه گفتن را خواهم داشت و از آدمای با انرژی منفی و که بار مثبتی به زندگیم اضافه نمیکنن فاصله خواهم گرفت


ظرفها رو میشورم که فردایی که فقط و فقط مال خودم است وقتم بابتش نرود و صد البته خانه مرتب سرحالترم کند. نورها رو کم میکنم شجریان میگذارم. بوی کباب تابه ای ساعت ۱۲ شب میچسبد.

قرار است فردا و پس فردا بابت استعلاجی بمانم منزل و بچسبانمش به جمعه. خوب است با حال نزارم عاشق حال فردایم هستم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی برترین های جهان رواق باربری ارزان ایران قهوه گانودرما درمان املاک ارم ماسال *یا مهدی ادرکنی (عج)* پارس صنعت عطاریان جزوه چراغ مطالعه گمرک امیرآباد ؛ حق العملکار رسمی گمرک فرجی کوتنائی