شب دیر رسیدیم خونه و بی توجه به آلارم گوشی صبح گرفتم خوابیدم. فسقل رو بهونه کردم که شب دیر خوابیده و الان نمی تونه بیدار شه. تو این حال خوشم واسه بیشتر خوابیدن آقا شازده اومد بالای سرم که صبحه و پاشو بریم مهد. یک ور وجودم خواست غر بزنه که اه آسایش نداری از دست این بچه ها و اون طرف وجودم گفت هزاران هزار بار این اتفاق برای تو افتاده مثلا پارسال فلان روز و اصلن جزییات اون روز یادت نیست که چقدر خسته بودی و چقدر دلت میخواست بخوابی و وقتی نخوابیدی چه حس و حالی داشتی.

نهم آذر ماه نود و هشت

آرزوهایی که کهنه می شوند

کار بیست و چهار ساعته

شب ,اون ,روز ,چقدر ,تو ,وجودم ,شب دیر ,تو افتاده ,افتاده مثلا ,برای تو ,اتفاق برای

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی یوسف منصوری اینجا بدون من گُم‌شدن فروشگاه گل و گیاه ایران درخت معرفی انواع شرکت های تایر و لاستیک آشپزی آسان آموزش حرفه ای عکاسی و معرفی کلاس های عکاسی دانلود آهنگ شاد فروش ایرانیت سیمانی موجدار یک وبلاگ عالی برای ریپورتاژ وردپرس